جدول جو
جدول جو

معنی شتاب جوش - جستجوی لغت در جدول جو

شتاب جوش(اَ تَ گَ / گِ)
که به سرعت جوشد. که شتابان و به تعجیل جوش زند: هدوج، دیگ شتاب جوش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ تَ فَ / فِ)
شتاب آورنده. که شتابد. که شتابان شود. پرشتاب. (از یادداشت مؤلف). حضر، اسب شتاب آور در تک. (السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آنرا باب الیهودیه نامند. یکی از چهار دروازۀ جی (اصفهان) که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است. رجوع به باب الیهودیه و محاسن اصفهان چ طهران صص 92- 93 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
شتاب کشنده. کشندۀ بشتاب: موت مزعف، موت شتاب کش. قعص، مرگ شتاب کش. همیغ، مرگ شتاب کش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جوشیده ی عسل
فرهنگ گویش مازندرانی
قهوه جوش، ظرفی که به جای کتری مورد استفاده قرار می گرفت
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی که در آن چای دم کنند
فرهنگ گویش مازندرانی